عرفانعرفان، تا این لحظه: 10 سال و 14 روز سن داره

معجزه زندگی ما

روزهای شاد زندگی

1392/9/6 14:10
نویسنده : مامان
238 بازدید
اشتراک گذاری

 

عزیز دلم ادامه خاطرات گذشته رو مینویسم که هرچه زودتر برسیم به  زمان حال

دل تو دلم نبود که هرچه زودتر برم پیش خانوم دکتر و خبر اومدنت رو بدم اما از شانس بدمون دکتر رفته بودن سفر و یه هفته بعد میومدن .تصمیم گرفتم خبر اومدنت رو هرچه زودتر به بقیه اعلام کنم.

خاله س...(خاله دوم) از اول در جریان همه چی بود اما به بقیه نگفته بودم همه درگیر عروسی همین خاله جون بودن نمیخواستم نگرانشون کنم اما طاقت نیاوردم و خبر اومدن شما کوچولوی نازم رو اعلام کردم همه  خوشحال شدن خیلی خیلی خوشحال یعنی اینجوریخوشمزهقلب

متاسفانه چند وقتی بود آقاجون(بابای منقلب) قلبش درد گرفته بود و دکتر گفته بود باید دوباره بالن بزنهدل شکسته مادر جون(مامان منقلب )با آقاجون رفتن مشهد.خداروشکر بابام حالشون خوب شد و همه بسلامتی برگشتن خاله س...(خاله اول) هم یه هفته زودتر از عروسی اومد و همه دور هم خوشحال بودیم .(کوچولوی من شما سه خاله داری که همه اول اسمشون سین هست یه عمه و یه عمو هم داری)

راستی یه روز رفتم سرکار عمه جون و بهش گفتم داره عمه میشه خیلی خوشحال شد قرار شد خودش به مامان جون و بابا جون یعنی مامان بابای بابایی خبر بده .خلاصه کلوم اینکه همه شاد بودن و روزای خوشی رو میگذروندن...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان پنبه
6 آذر 92 18:27
سلام عزیزم خیلی خوشحالم از دیدنت..منم دلم تنگ شده ... نی نی چطوره؟! پسره ماشالله؟ ایشالا بسلامتی بیاد و بغلش بگیری
مامان
پاسخ
آره عزیزم پسره ایشالله خدا پسرای شما رو هم واست نگه داره مرسی سر زدی